تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
BeAuTiFuL و
آدرس
beautiful98.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
در شهری در آمريكا، آرايشگری زندگي مي كرد كه سالها بچه دار نمی شد. او نذر كرد كه اگر بچه دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد!
روز اول يك شيرينی فروش وارد مغازه شد. پس از پايان كار، هنگامی كه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازه اش را باز كند، يك جعبه بزرگ شيرينی و يك كارت تبريك و تشكر از طرف قناد دم در بود.
روز دوم يك گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرايشگر خواست مغازه اش را باز كند، يك دسته گل بزرگ و يك كارت تبريك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود.
روز سوم يك مهندس ايرانی به او مراجعه كرد. در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد.
حدس بزنيد فردای آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه اش را باز كند، با چه منظره ای روبرو شد؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چهل تا ايرانی، همه سوار بر آخرين مدل ماشين، دم در سلمانی صف كشيده بودند و غر می زدند كه پس اين مردك چرا مغازه اش را باز نمی كنه!!!!!!!!!!!